نمد پوشي كه صاحب كرامت بود(3)





تشرف در زمان غيبت طولاني

از ماجرايي كه در آغاز اين نوشتار شرح داديم و صدها حكايت ديگر نظير آن - كه در متون متقن و مصنفات بزرگان شيعه گزارش گرديده – معلوم مي شود در زمان نهان زيستي طولاني امام عصر عليه السلام ديدار آن حضرت نه تنها امكان پذير مي باشد بلكه بارها تحقق يافته و به مرحله ي وقوع رسيده است .
آنچه مورد سؤال برخي در اين زمينه شده اين است كه با وجود بيان صريح حضرت حجت عليه السلام درباره ي نفي ملاقات و تكذيب مدعي مشاهده در ايام غيبت طولاني ، چگونه بين اين دو موضوع توافق و سازگاري تصور مي شود ؟
اكنون شايسته است كلام آن حضرت را يادآور شويم تا ابتدا و انتهاي سخن كه قرينه ي مطلب است روشن گردد سپس به جواب اين پرسش بپردازيم.
شش روز پيش از آن كه علي بن محمد سمري آخرين نماينده و سفير ويژه ي حضرت صاحب الزمان عليه السلام از دنيا برود نوشته اي از جانب امام خطاب به وي صادر گرديد كه به مردم ارائه نمود. ترجمه ي آن نامه بدين مضمون است :
( بسم الله الرحمن الرحيم )
اي علي بن محمد سمري خداوند پاداش برادرانت را در مصيبت مرگ تو بزرگ گرداند ، تا شش روز ديگر از دنيا خواهي رفت پس به كار خود سامان بده و با احدي در امر نيابت وصيت نكن و هيچ كس را بعد از وفاتت قائم مقام خويش قرار نده زيرا دوران غيبت دوم فرا رسيده ،‌پس ظهور تحقق نپذيرد مگر بعد از فرمان خداوند عزيز ، و آن ظهور ، فراسوي طول زمان و تاريكي دل ها و مالامال شدن زمين از ستم خواهد بود و به زودي كساني بر شيعيانم رخ نمايند که ادعاي مشاهده کنند ، آگاه باشيد هر که قبل از شورش سفياني و بانگ آسماني ادعاي مشاهده نمايد قطعا دروغگو بوده و ناروا گفته است . و لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم ) . (1)
در مورد جمع و سازش بين اين سند تاريخي با تشرفات فراواني كه در عصر غيبت دوم روي داده ، وجوهي بيان شده است .

نفي نيابت خاصه در دوران غيبت طولاني

از آغاز و پايان توقيع شريف استفاده مي شود كه با وفات علي بن محمد سمري دوران نهان زيستي كوتاه مدت به سر رسيده و باب نيابت خاصه بسته شده است از اين رو هر که پس از وي به عنوان سفارت و نيابت ادعاي ديدار نمايد بايد تكذيب شود و رسوا گردد چون در زمان غيبت طولاني ، امام عصر عليه السلام نايب و نماينده ي خاصي به اسم و رسم معين ندارند و چنين ادعايي از هيچ كس پذيرفته نيست.
بنابراين تمام مدعيان نيابت خاصه و همه ي آنها كه به طمع مال و مقام در جهت فريب شيعه برآمده و خود را به گونه اي مرتبط با حضرت معرفي كنند كه مردم بپندارند آنان هر زمان بخواهند خدمتش مي رسند و رابط بين مردم و امام بوده ، به اختيار و خواست خويش وي را مشاهده مي كنند و از جانبش پيام مي آورند دروغگويند و بايد مفتضح شوند .
پس كلام مذكور در مقام نفي نيابت خاصه و بطلان مدعيان سفارت در دوران غيبت طولاني است و منافات ندارد با اينکه جمعي از شيفتگان مخلص ، به اراده ي امام عليه السلام خدمتش شرفياب گردند يا برخي از مردم گرفتار و درمانده ، حضرتش را بخوانند و از وي استمداد نمايند آنگاه به حضورش برسند و لطفش را دريابند و از گرداب بلا برهند .
دانشمند بزرگ شيعه مرحوم علامه ي مجلسي همين معني را احتمال داده و گفته است :
( شايد فرمايش حضرت درباره ي كساني است كه به عنوان نيابت خاصه ادعاي ديدار كنند و خود را رساننده ي اخبار از جانب ايشان به سوي شيعه معرفي نمايند ، مانند سفيران امام عليه السلام كه در دوران غيبت كوتاه به اين سمت منصوب شده بودند، توجيه مذكور از آن جهت است كه توقيع شريف منافات نداشته باشد با حكايات گذشته و آينده درباره ي آنان كه حضرت را ديده اند . ) (2)
وجه ديگر
سند مربوط به علي بن محمد سمري و گزارش هاي ديگري كه به نفي ديدار در زمان غيبت بلند مدت اشاره دارند به حد تواتر نمي رسند و موجب علم و يقين نمي گردند بلكه فقط احتمال و گمان مي آورند . اما قضاياي حاكي از تشرفات در ايام غيبت دوم ، متواتر و پي در پي نقل شده و به قدري فراوان اند كه علم وجداني و جزم قطعي آورده قابل تأويل و توجيه و انكار نمي باشند . البته از يكايك آنها يقين حاصل نمي شود ولي مجموع حكايات و اخبار مشرف شدگان به محضر امام عصر عليه السلام اصل وقوع تشرف را اثبات مي كنند ، از اين رو نمي توان اين گزارش هاي متواتر و قطع آور را ناديده گرفت و به خاطر چند خبر گمان آور دست از علم وجداني برداشت .
حديث نگار بزرگ شيعه مرحوم علامه ي نوري در مقام جمع بين اين دو موضوع شش وجه بيان نموده كه يكي از آنها همين مطلب است . (3)
بنابراين اصل امكان و فراتر از آن ، وقوع تشرف در دوران غيبت طولاني مسلم است و بزرگان شيعه از قديم تا امروز اين حقيقت را پذيرفته و در متون معتبر ثبت نموده و مورد استدلال و استناد قرار داده اند .
آري ديدار امام زمان عليه السلام محال نيست و وقوع تشرفات هم قابل انكار نمي باشد اما چند هشدار مهم است كه بايد كاملا مورد نظر بوده و عموم مردم به ويژه جوانان پاك دل كه در پي كمالات روحي و رشد معنوي هستند به آنها توجه كنند و مانند مشعلي فراراه زندگي خود قرار دهند تا به دام شيادان دنيا پرست و جاه طلبان عوام فريب ومدعيان دروغگو كه زير پوشش تعالي رواني و تحت عنوان تزكيه نفس و ارتباط با حضرت ، دروغ مي بافند و خلاف شرع مي گويند گرفتار نشوند و دكان داران زهد فروش كه ايمان و عقايد مردم خوش باور و ساده لوح را دستخوش اميال و مطامع خويش قرار داده به اسم قطب و مرشد و پير و استاد و مراد در بازار معنويت و اخلاق ، تزكيه ي نفس مي فروشند و از سير و سلوك عرفاني دم مي زنند فريبشان ندهند .

مدعيان بي حقيقت

پيوسته در طول تاريخ مدعيان دروغين معنويت فراوان بوده اند كه از مقام الوهيت و ربوبيت تا مقام نيابت خاصه و ولايت را ادعا كرده به طمع مال و رياست ،از راه فريب و نيرنگ، مردم را به خويش خوانده اند.
برخي از ابتدا مدعي خدايي شدند و خود را معبود خلق معرفي كردند ، جمعي ادعاي رسالت و نبوت نمودند و مردم را به پيروي از خويشتن خواندند، عده اي منصب امامت را به خود بستند و به عنوان خليفه الله و خليفه ي رسول الله به رياست نشستند، بعضي ديگر مقام نيابت خاصه را مطرح كرده خود را نايب خاص و روابط بين مردم و امام قلمداد نمودند، افرادي هم بوده و پيدا مي شوند كه به بهانه ي ارتباط معنوي با حضرت و احيانا تشرف به محضر آن بزرگوار بساط دنيا طلبي پهن كرده و در پوشش سير و سلوك و برنامه ي تزكيه ي نفس ، خود را به مردم مي فروشند و خلاصه هر يك به اندازه ي دايره ي مريداني كه به دست مي آورد و به ميزان جهل نابخرداني كه اطرافش را مي گيرند تا به خيال خود از انفاس قدسيه و بركات نفسانيه و كرامات اشراقيه و كلمات عرفانيه اش !‌!‌ فيض برند، ادعاي مقام و منصبي مي نمايد و مدعايي دارد كه به تناسب زمان و مكان و شرايط اجتماع و وضع مريدان و استحمار شاگردان و بازار كشف و شهود فرق مي كند گاهي بر اثر شدت جهل مريدان و عاشقان نادان مكاشفه و عرفان ، چنان در نوسان است كه از مشاهده و تشرف و نيابت شروع مي شود تا به ادعاي الوهيت مي رسد ، مثل علي محمد باب كه نخست مدعي نيابت خاصه و سپس مدعي مهدويت شد و سرانجام تا دعوي ربوبيت پيش رفت . در تاريخ وي آمده است :
( در آغاز امر از حد تأويل تجاوز نمود و پاي در مقام تنزيل نهاد و ادعيه و مناجاتي ساخت و وجديات و شوقيات و سرودهايي پرداخت و در آغاز امر ، خود را نايب امام ناميد و از كلمات شيخ احمد احسايي ... و از كلمات سيد رشتي .... استفاده نموده آنها را به نيابت خاصه و بابيت و قائميت خويش تأويل كرد ) .(4)
در جلسه ي محاكمه ي وي وقتي نظام العلماء از او پرسيد : شما چه ادعايي داريد؟
گفت : ( من همان قائم موعودي هستم كه هزار سال است منتظر او هستيد و چون اسم او را مي شنويد از جاي خود قيام مي كنيد و مشتاق لقاي او هستيد و عجل الله فرجه بر زبان مي رانيد ، به راستي مي گويم بر اهل شرق و غرب اطاعت من واجب است ) .(5)
ميرزا جاني كاشي كه از بابيه است در كتاب (نقطه الكاف ) آن دروغگوي رسوا را به مقام خدايي رسانده و درباره اش ( ربي الاعلي ) گفته و چنين اظهار داشته :
( در زماني كه حكم از حضرت ربي الاعلي يعني جناب ذكر صادر شده بود كه اصحاب به خراسان بروند ... ) . (6)
در مورد پراكنده گويي و ادعاهاي رنگارنگ وي نوشته اند :
( تزلزل و تبدل و اختلاف گويي ، شأن و رويه ي سيد باب بوده كه گاهي (ذكر) مي شده و گاهي ( باب ) ، دمي ( نايب امام ) بوده و گاهي خود ( امام ) ، وقتي معترف به امام و نواب اربعه بوده و زماني ديگر ( رب وحيد و خداي مجيد ) مي گشته ) .(7)
گرچه در هر عصري ارباب معرفت و اهل تقوا و فضيلت وجود دارند و بسا شخصيت هاي علمي و معنوي كه مورد لطف خاص حضرت بقيه الله عليه السلام قرار گرفته و به كمالات نفساني نايل گرديده داراي كشف و كرامت بوده و آگاه به اسرار و حقايق مي باشند ، چنانكه امامان و پيامبران راستين واقعيت داشته اند و رب العالمين كه خداي جهان و معبود به حق است نيز وجود دارد ، اما سخن در اين است كه عناصر بي حقيقت و شيادان جاه طلب و دنيا پرست در هر زماني از عقيده و ايمان مردم نسبت به معبود واقعي و رهبران الهي و شؤون ديني و حقايق آسماني سوء استفاده كرده خود را به دروغ داراي مناصب معنوي جلوه داده ادعاي خدايي و نبوت و امامت و نيابت و قطبيت مي نمايند .
بي خردان و زودباوران هم كه قدرت تشخيص حق از باطل را ندارند و اصل را از بدل تميز نمي دهند فريب خورده در برابر سالوس هاي زاهد نما و دكان داران نيرنگ باز كرنش مي كنند و گاهي چنان استحمار مي شوند كه در راه بت و مراد و مرشد و مربي و قطبشان نه تنها از مال و ثروت مي گذرند بلكه جان فشاني هم مي كنند.
( خادم الحجه ) استاد بزرگ معارف قرآن كه خداوند بر علو درجاتش بيافزايد مي گفت :
( در هر چيزي اصل هست بدل هم هست ، طلاي خالص داريم مطلا هم داريم و غالبا براي عوام امر مشتبه مي شود مگر اهل خبره دريابند . تيزاب است كه طلا را از مطلا تشخيص مي دهد و الا سنگ محك هم گاه گاهي اشتباه مي كند . در ميان تجار ، تاجر حقه باز هست كه يك تلفن در اطلاق گذاشته و با مال مردم داد و ستد مي كند و حيله مي ورزد ، تاجر درستكار هم هست كه روي اصول تجارت خريد و فروش مي كند ، هر دو هم به نام تاجر به بازار رفت و آمد دارند.
در روحانيت هم چنين است، گاهي دزدان خائن به لباس صلحاي امين در مي آيند و نا اهل ها به لباس پاكان ظاهر مي شوند ، چه در جامعه ي علما و دانشمندان ، چه در ميان نواب خاص و چه در حريم ائمه و انبياء عليهم السلام . ما خيلي ها را ديده ايم كه سواد ندارند مدعي آيت اللهي مي شوند . اشخاصي را ديده ام كه در سير نفساني يك قدم هم برنداشته اند ، پرده ي اول قلب را هم نمي شناسند ، مدعي قطبيت مي شوند ، اصلا نمي فهمند كه دل يعني چه .
به يكي از اقطاب گفتم مي خواهم كسي را پيدا كنم كه منزل اول قلب را با او طي كنم ، در پي كسي هستم كه كوچه ي اول را رفته باشد و به من نشان دهد ، خدا شاهد است فهميدم هيچ نمي داند حال آنكه قطب و شيخ اشراق هم شده است .
مدعيان دروغين نبوت و وصايت و نيابت خاصه زياد بوده اند ، مدعيان نيابت عامه هم زياد بوده اند ، نا اهلاني به لباس مصلحان و مرشدان در آمده اند ، عوام هم كه قوه ي تشخيص ندارند زود گول مي خورند . )

بدبختي بزرگ

بدبختي بزرگي كه دامنگير مدعيان جاه طلب مي شود و آخرتشان را تباه مي سازد و در برزخ و دوزخ بر عذابشان مي افزايد تداوم راه انحرافي و استمرار مكتب باطلي است كه به دست آنان ساخته و پرداخته شده و به وسيله ي مريدانشان تقويت مي گردد ، چنانكه اگر روزي به خود آيند و بخواهند توبه كنند و از ادعاهاي ناروايشان برگردند و يا دست انتقام الهي از آستين مدافعان حريم ديانت بيرون آيد و آنها را به محاكمه بكشاند و به ندامت وادار سازد، مريدان جاهل و مغزهاي استحمار شده مانع مي شوند و گاهي مثل كاسه هاي داغ تر از آش حاضر نيستند دروغ هاي ديروز و توبه ي امروز مراد تيره روز و قطب گرفتارشان را به چشم حقيقت بنگرند .
همان احمق هاي خوش باوري كه ديروز سواري دادند و بار بردند و پشت سر مرشدشان گوساله وار به راه افتادند ،امروز كه وي نادم گشته باز هم با ارادت ورزي هاي جاهلانه ي خويش بر او سنگ مي زنند و حتي پس از مرگش همان بدعت ها و انحراف هاي وي را ادامه مي دهند و مكتب هاي گمراهي و شيطاني پديد مي آورند و تا ابد جمعي را به باطل سوق داده بر عذاب مخترعش مي افزايند .
حكايت سيد غضنفر گوياي اين حقيقت تلخ است .

داستان سيد غضنفر

( در عهد حكومت پهلوي اول ، شخصي به نام سيد غضنفر دعوي مهدويت كرد و گروهي را به دنبال خود كشيد كه بار اول در حمامي مرتكب آدمكشي وحشت انگيزي گرديدند و بار ديگر ملاي بيچاره اي را به خون كشيدند .
اساس ادعاي او درست شناخته نشد و معلوم نبود كه او خود را مهدي موعود شيعه ي اثناعشر مي ناميد يا مهدي اسماعيلي ؟ زيرا خود او در دادگاه در اين باره چيزي نمي گفت و به كلي از بيخ منكر قضايا بود. او در محكمه به طور خسته كننده اي پياپي تكرار مي كرد كه من سيد بيچاره اي هستم مثل كرور كرور سيد ديگر .
ولي هنگامي كه سيد غضنفر در محكمه از خود دفاع مي كرد و خود را از هر گونه اتهامي بركنار مي داشت و مريداني را كه به خاطرش آدم كشته و تحمل صبر و شكنجه ي زندان كرده بودند بيگانه و دشمن خويش مي ناميد ، مريد بيچاره اي به پا خاسته گفت : ما به عقيده ي آقا كاري نداريم ، ايشان عقيده شان براي خودشان است ، ما آقا را امام مي دانيم و معتقديم كه آقا خان محلاتي باطل است و امام حقيقي اوست ... .
اين سيد غضنفر بالاخره در محكمه ي جنايي تهران غش كرد و در زندان شهرباني بمرد و مريدانش بر سر جنازه اش به تلخي بگريستند . گريه و شيون مريدان سيد در محكمه ، هنگامي كه سيد غش كرده بود به قدري تأثرانگيز و اندوه بار بود كه اعضاي محكمه و وكلاي دادگستري و تماشاچيان را سخت تحت تأثير قرار داده بود ) . (8)

ريشه ي بدعت ها و مكاتب انحرافي

مكاتب انحرافي و بدعت هاي شيطاني از دو مبدأ ريشه مي گيرند اول جاه طلبي و دنيا پرستي مدعيان بي حقيقت ؛ دوم جهل عوام و ناداني مردم ظاهر بين و بي بصيرت .
وقتي اين دو بند به هم تابيده شد، فرعون ادعاي خدايي مي كند، گوساله ي سامري بت مي شود ، دختر حارث به نام (سجاح) لباس دروغين نبوت مي پوشد و مدعي نزول وحي مي گردد ، معاويه حكومت مي كند و با اميرمؤمنان حضرت علي عليه السلام مي جنگد، حسن بصري و سفيان ثوري و ابوحنيفه دكان باز مي كنند و در مقابل امام صادق عليه السلام و پيشوايان حق زمزمه هاي شيطاني سر مي دهند ، علي محمد پسر محمد رضا تاجر شيرازي ، باب مي شود و ادعاي نيابت خاصه مي نمايد و خلاصه هر روزي از گوشه اي آهنگي ساز مي شود و قطبي ، مرشدي ، استاد تزكيه و پير طريقتي اظهار وجود مي كند و دستگاهي به راه مي اندازد .
اين دو عامل هر دو در يكديگر مؤثرند و يكي بدون ديگري عقيم خواهد بود . اگر جاه طلبان و دنيا پرستان دست از ادعاهاي باطل بردارند و تابع حق گردند عوام بيچاره و مردم راه گم كرده هدايت مي شوند ، چنانكه اگر مريدان جاهل و عوام الناس كوردل ، شيادان رياست طلب را وانهند و از مدعيان بدعت گزار پيروي نكنند و به هر سازي نرقصند و دنبال هر آوازي به راه نيفتند بساط حقه بازان و دروغگويان و باطل پروران برچيده مي شود و بازار سالوس هاي رياكار و تزكيه فروشان خوش آب و رنگ از رونق مي افتد .
عبدالله بن مسكان گويد : از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مي فرمودند:
( ايا كم و هؤلاء الرؤساء الذين يترأسون فو الله ما خفقت النعال خلف رجل الا هلك و اهلك . ) (9)
(از جاه طلباني كه رياست را به خود مي بندند بهراسيد و بگريزيد ، زيرا سوگند به خداوند كه كفش ها در پي مردي به صدا در نيايند مگر آنكه خود هلاك شود و ديگران را نيز به هلاكت اندازد . )
پيام حضرت صادق عليه السلام اين است كه وقتي مريدان نابخرد به دنبال صاحبان بدعت حركت كنند و صداي پاي مردم احمق و نوچه هاي نادان ، پشت سر مدعيان بي حقيقت طنين افكند و با بله قربان چسباندن و استاد بستن و يا حق يا حق گفتن و دست بوسيدن و خم و راست شدن و كرنش كردن و ترويج نمودن و دستور گرفتن و برنامه پذيرفتن ، جامه ي رياست بر او بپوشانند و تنورش را گرم كنند ، هر دو به هلاكت مي رسند و رسوا مي شوند . زيرا اين دو يكديگر را مي سازند و تأثير متقابل دارند، ادعاي بي جا و دعوت باطل رياست طلبان ، مريدان كور و كر را پديد مي آورد و پيروي عوام فريب خورده و تحقيق نكرده ، صاحبان بدعت و زاهد نمايان دين فروش را پر و بال مي دهد و از پيوند اين زوج نافرخنده و شوم ، مكاتب انحرافي و بدعت هاي شيطاني متولد مي گردند كه با ظاهري فريبنده و عناوين زيبايي – مانند حق جويي ، عرفان گرايي ، تزكيه ي نفس و كمالات روحي ، كشف و شهود و مقامات معنوي ، مكاشفه و تهذيب دل و تعالي رواني – باطني چون زهر كشنده دارند كه به فرموده ي امام صادق عليه السلام ، هم مراد هلاك مي شود و هم مريد ، هم استاد بي مايه و چهره ي فريب رسوا مي گردد و هم دلباخته ي كوردل و شاگرد بي تحقيق .
حضرت علي عليه السلام اين خطر بزرگ را هشدار داده و فرموده اند :
( انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احكام تبتدع يخالف فيها كتاب الله و يتولي عليها رجال رجالا علي غير دين الله . ) (10)
( منشأ پيدايش فتنه ها و گمراهي ها پيروي از تمايلات و خواسته هاي نفساني و پديد آوردن احكام ضد قرآني است و مردمي در جهت تبعيت از آن هوس ها و تحكيم و ترويج آن بدعت ها ، مدعيان دروغين را كه بنده ي شهوات و مخترع احكام خلاف شرع مي باشند حمايت و تقويت مي كنند كه پشتيباني و پيروي اين مريدان از آن بدعت گزاران و هواپرستان ، نامشروع و بر خلاف دين خداوند است . )

پي نوشتها:

1-كمال الدين ، جلد 2 ، صفحه ي 516 .
2-بحارالانوار ، جلد 52 ، صفحه ي 151 ، متن عبارت چنين است : ( لعله محمول علي من يدعي المشاهده مع النيابه و ايصال الاخبار من جانبه عليه السلام الي الشيعه علي مثال السفراء لئلا ينافي الاخبار التي مضت و ستأتي في من رآه عليه السلام و الله يعلم . )
3-نجم الثاقب ، باب هشتم ، صفحه ي 484 .
4-مدعيان مهدويت از صدر اسلام تا عصر حاضر ، صفحه ي 112 و 117 .
5-مدعيان مهدويت از صدر اسلام تا عصر حاضر ، صفحه ي 112 و 117 .
6-مدعيان مهدويت از صدر اسلام تا عصر حاضر ، صفحات 133 و 169 .
7-مدعيان مهدويت از صدر اسلام تا عصر حاضر ، صفحات 133 و 169 .
8-مدعيان مهدويت ، صفحه ي 206 .
9-اصول كافي ، باب طلب الرئاسه .
10-نهج البلاغه ، خطبه ي پنجاهم و مرآه العقول ، جلد اول ، صفحه ي 185 .

منبع: كتاب پيرامون مقام امام زمان عليه السلام